به انتهای نا پیدای مسیر چشم می دوزم و در جاده مستقیم زندگی گام های رو به جلوم را بر می دارم و می روم.
چشم هایم را بسته ام و دست هایم را بسان بال عقابی پر غرور که در بلندای آسمان است گشوده ام و می روم. مسیر را طی می کنم و به یک باره می بینم از گذرگاه سال 93 عبور کرده ام و وارد حوزه استحفاظی سال 1394 شده ام.
گام هایم در این مسیر تازه حس دیگری پیدا می کنند و نسیم بهار که مصادف با آغاز سال من است صورتم را نوازش می دهد و شعله تشویشم را پایین می کشد.
می روم و نفس در سینه حبس شده ام را از این همه شگفتی که برایم باری شده با خود می کشانم و چیزی نمی توانم بگویم. می روم و اندیشه کنان به خود می گویم باید از این مسیر هم گذشت.
جاده های دیگر،کمی آن طرف تر نشان سال 95 را هم که باد موجی در آن به راه انداخته است می بینم. می روم و این که مسیر چقدراست و چند نشان دیگر مانده را نمی دانم و نمی توانم بشمارم، مسیر مه دارد...
اما من می روم، می روم و سعی می کنم رفتن لذت بخشی داشته باشم.
تجربه اندوخته راه های پیشین انرژی مضاعفی به استخوان هایم می دهند و جانی تازه برای دوباره رفتن می گیرم.
می روم تا روزی نو، بهاری نو و سالی نو را در نوردم و امید آن دارم که به خوبی مسیر را طی کنم
مسیر زندگی همه شما پر از خوبی و سال نوتون مبارک