زندگی تان جاری...
با یاد آفریدگار هستی
سلام به نگاه تماشایی و زیبایتان، به عظمت و وسعت دیدتان
گاهی دلم می خواهد بنویسم و حرف بزنم و آرام شوم، الان از همان گاهی هاست و بر نوشتارم خرده نگیرید چون فقط می خواهم بنویسم و آرام شوم
زندگی تان جاریست؟ قلب هاتان می تپد؟ زندگی چقدر جالب و عجیب و شگفت انگیز است و چه بازی هایی دارد، من انسان، من ، من گاهی بازیچه گاهی بازیگر و گاهی تماشگر عجیب درگیرش می شوم، غرقش می شوم و چقدر غرقم می کند، گاهی نمی توانم زیبایی های اطرافم را ببینم و درک کنم! عجب حکایتی است حکایت انسان و دنیا
http://daynews.irlمنبع عکس
یاد شعر آرزوی پرواز پروین می افتم که در آن کبوتر مادر به فرزندش می گوید:
تو هم روزی روی زین خانه بیرون ببینی سحر بازی های گردون
واقعا گردون جالب می گردد و می گرداند و گاهی هم ما می گردانیمش، خیلی جالب و گاهی خنده دار. زمانی نمی دانی و بعد می فهمی و وقتی می فهمی دیر شده است و حسرت می خوری، گاهی می توانی درس بگیری گاهی دیگر نمی توانی، گاهی برایت بی رحم است و هیچ نرمشی نشان نمی دهد و گاهی بختت به کام است و گردون هم به با گرد تو می چرخد و روی زمین نیستی. گاهی تا به خود بجنبی و خودت را بشناسی به قول قیصر ناگهان چقدر زود دیر می شود و گاهی یک ساعت می شود ساعت ها برایت...
زندگی تان جاری و زیبا و شاد